28 April, 2006

-"دور برش نپلک. آدم جالبی نیست. من میشناسمش.".
+"من دور و برش نپلکیدم!!!".
به همین 1 جواب قناعت کردم. بگذریم از اینکه تو دلم زیاد بهش حرف زدم.
+"اصلا تو از کجا میشناسیش؟"
-"می خوای بگم خونش کجاست؟ خونش فلان جاست."
+"خب که چی؟"
-"یعنی می خوام بگم اینقدر آمارم دقیقه!".
+"خوش به حال تو!!!!!!"
این بود نظرات شخصی 1 دختر گرگانی 21 ساله در مورد یکی از اساتید 35 ساله ی دانشگاه!

چرا آدم ها دلشون می خواد برداشت شخصی شون رو از دیگران به هم غالب کنن؟ خجالت نمی کشن؟ گور بابای این آدمای محترم با نضرات محتعرم ترشون. اصلا آدم نامحترم را عشق است.

2 comments:

Anonymous said...

چرا آدما دلشون ميخواد برداشت شخصيشونو از ديگران به هم غالب كنن ؟شايد به همون دليلي كه خودت برداشت شخصيتو از اون آدما با اطمينان همه جا ميگي و تا مرز عاشق شدنشون هم پيش ميري و عاشقشون ميشي و اونوقت فقط يكي از همين آدماهي محترم كه بهت مگه بازم عاشق يك نقاب ديگه شدي و نجاتت مي ده !
و تو ... شايد بهتر باشه آهسته تر حركت كني و اطرافتو بهتر ببيني تا ديگران مجبور نباشن ...

Maryam said...

انونی موس عزیز، من تا جایی که یادم می یاد در مورد کسی قضاوت نکردم و تا مرز عاشق شدن هم پیش نرفتم. من فقط گفتم اجازه نمی دم دیگران با اظهار نظرهاشون برای من تعیین کنن با چه کسایی حشر و نشر داشته باشم. حشر و نشر به معنی عاشقی نیست، و حتی اگر می بود، اظهار نظر منفی دیگران به معنی خط بطلان کشیدن بر اون عشق هست؟ نه. من برای اظهار نظرات کسایی که دنبال آمار بقیه هستن تره هم خرد نمی کنم.
اظهار نظرمو در مورد بقیه همه جا می گم؟ آره درسته. ولی فکر نمی کنید کمی تفاوت هست بین اظهار نظر من در مورد کسایی که هیچ کس نمی شناسه، توی وبلاگم و اظهار نظر اون دختر و تعریف از زندگی خصوصی یک استاد جلوی دانشجو هاش؟